جدول جو
جدول جو

معنی قلم هدائن - جستجوی لغت در جدول جو

قلم هدائن
قلمه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلم دادن
تصویر قلم دادن
((~. دَ))
به حساب آوردن، به شمار آوردن
فرهنگ فارسی معین
تکان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
خوابانیدن، فرو انداختن، خراب کردن بنا
فرهنگ گویش مازندرانی
ساییدن سبزی توسط سنگ و سپس خشک کردن آن
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرگیاهی گل ریختن، نشا کردن، فرو کردن قلمه یا شاخه ی گل.، از مسیر منحرف کردن فکر، گول زدن، گمراه کردن طرف مقابل
فرهنگ گویش مازندرانی
انتهای دو چوب یا دو چیزی را به هم تکیه دادن، تکیه دادن، پوست انداختن، پوست انداختن مار یا درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
مال کسی را خوردن، پنهان کردن و انکار نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
خم برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترساندن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
استراحت دادن کوتاه، دور ریختن، پرت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دقیق شدن، شیفته شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گیر انداختن، به دام انداختن، عادت دادن رام کردن حیوان
فرهنگ گویش مازندرانی
تکان مختصر دادن، فشار آوردن کم، لم دادن، دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
یک پهلو دراز کشیدن، نوعی استراحت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شدت گرما و شرجی بودن هوا
فرهنگ گویش مازندرانی
نیم سوز کردن چیزی، روی شعله گرفتن مرغ پرکنده برای سوزاندن، ته.، بلعیدن، فرو بردن لقمه ی بزرگ در دهان با فشار و سختی
فرهنگ گویش مازندرانی
برای جلوگیری از چرا کردن دام، قطعه چوبی کوتاه را که به دو
فرهنگ گویش مازندرانی
قیچ هدائن
فرهنگ گویش مازندرانی
به طرف جلو فشار دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر دادن، لغزاندن، لغزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
قورت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: به دام انداختن گوسفند جهت دوشیدن شیر
فرهنگ گویش مازندرانی
تکان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
به تاراج دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
هل دادن، استفراغ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی